غزل شمارهٔ 6079
1. نیستی چون اهل معنی لب به دعوی وا مکن
2. عیبجویان را به عیب خویشتن گویا مکن
3. بهر مشتی خون که خواهد خرج خاک تیره شد
4. لب به حرف خونبها چون خودفروشان وا مکن
5. تا نسازی دامن اطفال را خالی ز سنگ
6. از سواد شهر رو در دامن صحرا مکن
7. از خرد دورست مس کردن طلای خویش را
8. روی زرد خویش سرخ از باده حمرا مکن
9. تا نسازی جمع صائب دل ز زاد آخرت
10. پشت خود چون سالکان خام بر دنیا مکن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده