صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6205

1. فقیران را به چوب منع از درگاه خود راندن

2. به شمع دولت بیدار باشد دامن افشاندن

3. مگردان روی گرم از دوستان تا دولتی داری

4. که از یک شمع روشن می توان صد شمع گیراندن

5. به خاموشی ز زخم خصم بد گوهر مشو ایمن

6. که آب تیغ طوفان می کند در وقت خواباندن

7. دهد هر کس به ریزش دست خود در زندگی عادت

8. به نقد جان به آسانی تواند دست افشاندن

9. بپوشان دیده از خود، در حریم وصل محرم شو

10. که با دریا یکی گردد حباب از چشم پوشاندن

11. ز دل زنگار غفلت می زداید صحبت پاکان

12. که در گوهر نگردد سبز، رنگ آب از ماندن

13. دل بی تاب دارد دور باش خانه زاد از خود

14. مروت نیست ما را چون سپند از بزم خود راندن

15. لطیف افتاده است از بس که آن سیمین بدن صائب

16. خط نارسته را زان صفحه رومی توان خواندن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو لاله سینهٔ من چاک شد، بیا و ببین
* که از تو بر دل پرخون چه داغ‌ها دارم؟
شعر کامل
هلالی جغتایی
* خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
* به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
شعر کامل
حافظ
* بر سر هر شاخ گل مرغی خوش الحان و مرا
* مهر خاموشیست چون برگ شقایق بر زبان
شعر کامل
وحشی بافقی