صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6263

1. نیست مقدور علاج غم دنیا کردن

2. گره از جبهه به ناخن نتوان وا کردن

3. از ولی نعمت عقبی نتوان رو گرداند

4. از بصیرت نبود پشت به دنیا کردن

5. می شود بسته در فیض ز واکردن لب

6. درد خود عرض نباید به مسیحا کردن

7. آنقدر از دل صد پاره نمانده است بجا

8. که به احباب توان رقعه ای انشا کردن

9. پیش دریای گهرخیز به هر قطره گدا

10. لب به دریوزه نباید چو صدف وا کردن

11. عنقریب است که هم پله قارون شده است

12. خواجه از تکیه به جمعیت دنیا کردن

13. خامه بیهوده دهد نبض به دستی هر دم

14. نشود درد سخن به، به مداوا کردن

15. نیست ممکن به فسون بدگهران نیک شوند

16. که گره از دم عقرب نتوان وا کردن

17. زن چه باشد که ازو مرد به فریاد آید؟

18. شاهد عجز بود شکوه ز دنیا کردن

19. نور خورشید دهد دیده دل را صائب

20. گریه چون شمع نهان در دل شبها کردن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سخن هر چه گویم همه گفته‌اند
* بر باغ دانش همه رفته‌اند
شعر کامل
فردوسی
* شب مردان خدا روز جهان افروزست
* روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
شعر کامل
سعدی
* در قیامت می شود شیرین، زبان در کام ما
* تلخی بادام ما را شور محشر می برد
شعر کامل
صائب تبریزی