غزل شمارهٔ 6359
1. در آتش است نعل می ناب دیگران
2. رنگین مساز خانه ز اسباب دیگران
3. اشکی که شورید از دل غمگین غبار دارد
4. خوشتر بود ز گوهر سیراب دیگران
5. بیداریی که جمع شود با خیال دوست
6. صد پرده به بود ز شکر خواب دیگران
7. پهلوی لاغری که کند کار بوریا
8. خوشتر بود ز بستر سنجاب دیگران
9. تا هست نم ز خون جگر در پیاله ام
10. لب تر نمی کنم ز می ناب دیگران
11. تا می توان ز رخنه دل فتح باب جست
12. حاجت نمی بریم به محراب دیگران
13. تا می توان نمود قناعت به آب خشک
14. هرگز مجوی طعمه ز قلاب دیگران
15. با آبرو بساز که چون آب تلخ و شور
16. گردد زیاده تشنگی از آب دیگران
17. باشد ز خود چو گوهر شب تاب نور من
18. مستغنیم ز پرتو مهتاب دیگران
19. چون خانه ای بود که برآرد ز خویش آب
20. گردد دکان هر که به دولاب دیگران
21. آن دست خشک باد که همچون سبو نشد
22. دست تسلی دل بی تاب دیگران
23. صائب مرا ز نام چه حاصل، که چون نگین
24. تر می کنم زمین خود از آب دیگران
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده