صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6363

1. مژگان او ز سنگ کند جوی خون روان

2. از سنگ این خدنگ کند جوی خون روان

3. آن بلبلم که دیدن بال شکسته ام

4. از چشم سخت سنگ کند جوی خون روان

5. از ناخن شکسته چه آید، که این گره

6. الماس را ز چنگ کند جوی خون روان

7. رخسار او دو آتشه چون گردد از شراب

8. یاقوت را ز رنگ کند جوی خون روان

9. زلف مسلسل تو ز بسیاری گره

10. شمشاد را ز چنگ کند جوی خون روان

11. بر هر زمین که بگذرد ابرو کمان من

12. با قد چون خدنگ کند جوی خون روان

13. از دیده نظارگیان سرو ناز من

14. از روی لاله رنگ کند جوی خون روان

15. دلهای پینه بسته ابنای روزگار

16. از ناخن پلنگ کند جوی خون روان

17. با کشتی شکسته ما تا چها کند

18. بحری که از نهنگ کند جوی خون روان

19. فریاد دلخراش تو صائب ز روی درد

20. از سنگ بی درنگ کند جوی خون روان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بيماریِ مرا نتواند کسی علاج
* خیز ای طبیب چند مرا دردسر دهی
شعر کامل
جامی
* تا سرو قباپوش تو را دیده‌ام امروز
* در پیرهن از ذوق نگنجیده‌ام امروز
شعر کامل
شیخ بهایی
* گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
* ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینم
شعر کامل
حافظ