غزل شمارهٔ 648
1. دوام نیست چو ایام گل جوانی را
2. شتاب خنده برق است شادمانی را
3. مکن به لهو و لعب صرف، نوجوانی را
4. به خاک شوره مریز آب زندگانی را
5. به کلفتی که ز دوران رسد گرفته مباش
6. که گردباد سبک می برد گرانی را
7. به پایداری غم نیست روزگار نشاط
8. شتاب خنده برق است شادمانی را
9. توان ز آینه جبهه سکندر دید
10. سیاه کاسگی آب زندگانی را
11. اگر چه قامت خم کرد طاق نسیانم
12. چنان نشد که فرامش کنم جوانی را
13. قرار در تن خاکی مجو ز جان صائب
14. حضور، پا بر رکاب است کاروانی را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده