غزل شمارهٔ 6525
1. مشو چو موج شلاین به هر کنار و برو
2. کمند طول امل را فراهم آر و برو
3. جهان تیره نه جای سپیدکاران است
4. سبک ز دل نفسی چون سحر برآر و برو
5. بریز برگ تعلق ز خود مسیحاوار
6. سر سپهر به زیر قدم درآر و برو
7. قمار عشق ندارد ندامت از دنبال
8. بباز هر دو جهان را درین قمار و برو
9. نثار توست همه گنج های روی زمین
10. مشو مقید سیم و زر نثار و برو
11. مکن چو شمع به یک خانه عمر خود را صرف
12. چو آفتاب به هر جا سری بدار و برو
13. جهان شکار و تو چون برق بر جناح سفر
14. بگیر ران کبابی ازین شکار و برو
15. چو پیش روی تو آید هر آنچه می کاری
16. مکن نگاه به دنبال خود، بکار و برو
17. چو رفتن از سر کوی وجود ناچارست
18. چو شمع، ماتم خود پیشتر بدار و برو
19. ز انتظار مکش طایران قدسی را
20. سری ز بیضه درین آشیان برآ و برو
21. به یک رفیق موافق بساز در عالم
22. منافقان جهان را به هم گذار و برو
23. ز لاله زار جهان نیست حاصلی جز داغ
24. مبند دل به تماشای لاله زار و برو
25. نسیم مصر طلبکار پاک چشمان است
26. سفید ساز نظر را ز انتظار و برو
27. مشو مقید ویرانه جهان چون سیل
28. سبک دو پای تعلق (ز) گل برآر و برو
29. ز فیض بی ثمری سرو فارغ از سنگ است
30. به برگ سبز قناعت کن از (بهار) و برو
31. زمین پاک درین روزگار اکسیرست
32. مریز دانه خود را به شوره زار و برو
33. به قدر سعی، صفا یافتند راهروان
34. به هر دو گام درین راه سر مخار و برو
35. هزار زخم نمایان اگر خوری بر دل
36. به روی دشمن خونخوار خود میار و برو
37. مباد دولت بیدار را به خواب دهی
38. نمک به چشم گرانخواب خود فشار و برو
39. چو می برند بخواهی نخواهی از دستت
40. ببوس نقد دل و بر زمین گذار و برو
41. حریف راهزنان عدم نمی گردی
42. به زلف او دل و دین و خرد سپار و برو
43. میانجی می و مینا نه کار سنگ بود
44. دل مرا و غمش را به هم گذار و برو
45. جهان کرایه دیدن نمی کند صائب
46. چو غنچه سر ز گریبان برون میار و برو
47. جواب آن غزل است این که گفت عارف روم
48. به هر زمین که رسی دانه ای بکار و برو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده