صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6528

1. روزی که پسته دید لب همچو قند او

2. شد خنده زهر در دهن نیم خند او

3. لیلی وشی که شورش سوادی من ازوست

4. یک حلقه است چشم غزال از کمند او

5. جان می دهد به نرگس بیمار خلق را

6. عیسی دمی که من شده ام دردمند او

7. از لطف همچو اشک شود آب پیکرش

8. از پرده های چشم بود گر پرند او

9. آید به رنگ سبزه خوابیده در نظر

10. عمر خضر به سایه سروبلند او

11. یوسف ز بند عشق عزیز زمانه شد

12. دل بد مکن که بنده نوازست بند او

13. از چشم تر به آب رسانند عاشقان

14. بر هر زمین که پای گذارد سمند او

15. خون همچو نافه در جگرش مشک می شود

16. پیچد به هر غزال که مشکین کمند او

17. آن آتشین عذار به گلزار چون رود

18. گلها کنند خرده خود را سپند او

19. هر چند صید لاغر من نیست کشتنی

20. نومید نیستم ز نگاه کشند او

21. صائب شده است خانه زنبور سینه ام

22. از دستبازی مژه های بلند او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
* چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید
شعر کامل
حافظ
* به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
* تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
شعر کامل
سعدی
* سیلی از گریهٔ من خاست ولی می‌ترسم
* که بلایی رسد آن سرو سهی بالا را
شعر کامل
فروغی بسطامی