غزل شمارهٔ 6590
1. که یارب گرم در رخسار آن نازک میان دیده؟
2. که آن موی کمر چون موی آتش دیده پیچیده
3. مهیای دعا شو چون روان شد اشک از دیده
4. که نقش مهر گیرد خوب کاغذهای نم دیده
5. خموشی پرده پوش عیب باشد بی کمالان را
6. ز بیداران بود در زیر دامن پای خوابیده
7. کمال ناقصان در شهرت بی عاقبت باشد
8. کز انگشت اشارت ماه نو بر خویش بالیده
9. به آزادی ز تاراج خزان سالم توان جستن
10. که سرسبزست دایم سرو از دامان برچیده
11. مکن گردنکشی با خلق اگر از هوشیارانی
12. که فیل مست گردون چون ترا بسیار مالیده
13. اگر صد سال سالک چون فلک گرد جهان گردد
14. نگردد تا به گرد خود، نمی گردد جهان دیده
15. نگردد سنگ راه فکر رنگین دوری منزل
16. حنا یک شب به هندستان رود با پای خوابیده
17. به موزونی علم نتوان شدن صائب به آسانی
18. که بهر مصرعی یک عمر خود بر خود سرو پیچیده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده