صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6878

1. به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی

2. چه خون که در دل بی رحم روزگار کنی

3. دگر به صید غزالان نمی کنی رغبت

4. دل رمیده ما را اگر شکار کنی

5. کجا به فکر من بی شراب می افتی؟

6. تو کز مکیدن لب چاره خمار کنی

7. به لاله زار گر افتد رهت، ز پرکاری

8. به طوف خاک شهیدان خود شمار کنی

9. تو کز حیا نکنی شانه زلف را هرگز

10. چه التفات به دلهای بی قرار کنی؟

11. ز عطسه خون غزالان به خاک می ریزد

12. اگر کمند خود از زلف مشکبار کنی

13. چه خنده ها که به وضع جهان کنی چون صبح

14. نفس شمرده زدن را اگر شعار کنی

15. به فکر دوری بی اختیار اگر باشی

16. ز هر چه هست جدایی به اختیار کنی

17. نفس بر آتش سوزنده بال و پر گردد

18. مباد شکوه ز اوضاع روزگار کنی

19. چه حاجت است به جام جهان نما صائب

20. اگر تو آینه سینه بی غبار کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد
* چاک شد چون دانه گندم دل اولاد او
شعر کامل
صائب تبریزی
* حیله در شرع محبت بازی خود دادن است
* خون خصم خویش را پرویز نامردانه ریخت
شعر کامل
صائب تبریزی
* چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد
* تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
شعر کامل
حافظ