صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6944

1. چندان به خضر ساز که از خود بدر شوی

2. کز خود برون چو خیمه زدی راهبر شوی

3. چندان تلاش کن که ترا بی خبر کنند

4. چون بی خبر شدی ز جهان باخبر شوی

5. شبنم به آفتاب رسید از فروتنی

6. افتاده شو مگر تو هم از خاک بر شوی

7. شد آب تلخ گوهر شهوار در صدف

8. از خود تو هم سفر کن، شاید گهر شوی

9. از قلزمی که نوح مسلم بدر نرفت

10. تو خشک مغز در غم آنی که تر شوی

11. همت بلنددار، چه چیزست این جهان؟

12. تا قانع از خدای به این مختصر شوی

13. چون سوزن از لباس تعلق برهنه شو

14. تا با مسیح پاک نفس همسفر شوی

15. صائب جواب آن غزل است این که خواجه گفت

16. ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست
* ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
شعر کامل
سعدی
* حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد
* بیان دوست به گفتار در نمی‌گنجد
شعر کامل
سعدی
* رتبت دانش حافظ به فلک برشده بود
* کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم
شعر کامل
حافظ