غزل شمارهٔ 740
1. خال لب تو راهنمایی است بوسه را
2. این عقده، طرفه عقده گشایی است بوسه را
3. در جلوه گاه سرو قیامت خرام تو
4. هر نقش پا، بهشت جدایی است بوسه را
5. امید بوسه ام به لب از خط زیاده شد
6. آن خط سبز، مهر گیایی است بوسه را
7. سیماب را ز آینه لغزش بود نصیب
8. رخسار صیقلی چه بلایی است بوسه را!
9. پرهیز مشکل است ز رخسار نیمرنگ
10. رنگ شکسته کاهربایی است بوسه را
11. تا چون بود لبت، که سخن های سخت تو
12. رطل گران هوش ربایی است بوسه را
13. هر چند از دهان تو حرفی است در میان
14. نقل و شراب روح فزایی است بوسه را
15. در عهد پاکدامنی او، دل خودست
16. گر زان دهان تنگ، غذایی است بوسه را
17. من بسته ام لب طمع، اما عذار دوست
18. آیینه ضمیرنمایی است بوسه را
19. هر گوشه ای که هست در اقلیم حسن تو
20. کنج دهان بوسه ربایی است بوسه را
21. صائب نهفته زیر لب تازه خط او
22. آب حیات روح فزایی است بوسه را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده