صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 859

1. باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب

2. می شود نور علی نور از فروغ ماهتاب

3. می برد در شستشوی دل ید بیضا به کار

4. جمع گردد چون فروغ ماه با نور شراب

5. گر چه می گویند باران نیست در ابر سفید

6. از طراوت می چکد از پرتو مهتاب، آب

7. کاروان بیخودی را نعل در آتش نهد

8. جلوه جام هلالی در فروغ ماهتاب

9. در شب مهتاب خوش باشد سفر کردن ز خویش

10. تن مده چون نقش دیبا در چنین وقتی به خواب

11. شهپر پرواز هم باشند روشن گوهران

12. بادبان کشتی می شد فروغ ماهتاب

13. از صدای آب سنگین تر شود خواب و مرا

14. قلقل مینای می، ریزد نمک در چشم خواب

15. گردن مینا رگ ابری است کز دریای فیض

16. می ستاند آب و می ریزد به دلهای کباب

17. می دهد هر موج یاد از عمر جاویدان خضر

18. در گره دارد دم جان بخش عیسی هر حباب

19. از طباشیر فروغ خویش سازد معتدل

20. باده ریحانی پر زور شب را ماهتاب

21. گر چه چشم پیر کنعانی است شب از نور ماه

22. صد هزاران یوسف خوش جلوه دارد در نقاب

23. از شب ماه انتخاب روز روشن می کنم

24. از بیاض ساده نتوان کرد هر چند انتخاب

25. چون پر پروانه سوزد پرده های خواب را

26. با شراب آتشین چون جمع گردد ماهتاب

27. گر چه چشم شور بر هم می زند هنگامه را

28. پرتو مهتاب شد شیرازه بزم شراب

29. جلوه مهتاب در بزم بهشت آیین شاه

30. داغ دارد جوی شیر خلد را از آب و تاب

31. در لباس دیده یعقوب، حسن یوسفی است

32. در بلورین جام صائب باده چون آفتاب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
* رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
شعر کامل
حافظ
* ز ترک تنگ چشمی مردمی صائب طمع دارم
* که تلخ افتاده چون بادام کوهی دیده تنگش
شعر کامل
صائب تبریزی
* صبر کن بر سخن سردش زیرا کان دیو
* نیست آگاه هنوز، ای پسر از نرخ پیاز
شعر کامل
ناصرخسرو