صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 886

1. پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب

2. توسن سرکش خطر دارد ز صحرای غریب

3. بی بصیرت از سفر کردن نگردد دیده ور

4. کوری اعمی مثنی گردد از جای غریب

5. مردم بالغ نظر چشم از جهان پوشیده اند

6. می برد اطفال را از جا تماشای غریب

7. دل که باغ دلگشای روح بود از سادگی

8. وحشت آبادی شد از نقش تمنای غریب

9. از غبار خط فزون شد شوخی آن چشم مست

10. وحشت آهو شود افزون ز صحرای غریب

11. از غبار آیینه دل را کند روشنگری

12. هر که گرد غربت افشاند ز سیمای غریب

13. عاشقان را بر حریر عافیت آرام نیست

14. خاکساران راست خار پیرهن جای غریب

15. رشته عمرش نبیند کوتهی از پیچ و تاب

16. هر که چون سوزن برآرد خاری از پای غریب

17. ملک تن را نیست در مهمانسرای روزگار

18. لشکر بیگانه ای غیر از خورش های غریب

19. می شود زیر و زبر از لشکر بیگانه ملک

20. دست کوته دار صائب از خورش های غریب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
* که باد صبح نسیم گره گشا آورد
شعر کامل
حافظ
* من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام
* گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
شعر کامل
سعدی
* اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است
* زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد
شعر کامل
صائب تبریزی