غزل شمارهٔ 909
1. غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب
2. شتر گسسته مهارست و ساربان در خواب
3. گذشت عمر چو آب روان و ما غافل
4. بنای خانه بر آب است و پاسبان در خواب
5. چگونه چشم تو در خواب حرف می گوید؟
6. ز شوق حرف زنم با تو آنچنان در خواب
7. اگر نه قوت سحرست، چشم یار چرا
8. کشیده دارد ز ابروی خود کمان در خواب؟
9. سواد شعر تو صائب جلای چشم دهد
10. ندیده است چنین سرمه اصفهان در خواب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده