سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 14

1. محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را

2. غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را

3. بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را

4. این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را

5. گو چو بنیادم می و معشوق ویران کرده‌اند

6. کرده‌ام وقف می و معشوق این، ویرانه را

7. ما ز بیرون خمستان فلک، می، می‌خوریم

8. گو بر اندازید، بنیاد خم و خمخانه را

9. ما زجام ساقی مستیم، کز شوق لبش

10. در میان دل بود چون ساغر و پیمانه را

11. عقل را با آشنایان درش بیگانگی است

12. ساقیا در مجلس ما، ره مده، بیگانه را

13. جام دردی ده به من، وز من، بجام می، ستان

14. این روان روشن و جامی بده، جانانه را

15. سر چنان گرم است، شمع مجلس ما را، ز می

16. کز سر گرمی، بخواهد سوختن پروانه را

17. راستی هرگز نخواهد گفت، سلمان ترک همی

18. ناصحا! افسون مدم، واعظ مخوان افسانه را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
* به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
شعر کامل
حافظ
* پیر گردیدی و کشت املت زرد نشد
* بوی کافور شنیدی و دلت سرد نشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* نیستی آگه چه گویم مر تو را من؟ جز همانک
* عامه گوید «نیستی آگه ز نرخ لوبیا»
شعر کامل
ناصرخسرو