سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 149

1. جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد؟

2. وز حد گذشت وین سر گذشت، آخر به پایان کی رسد؟

3. حالم صبا گر بشنود، حالی رسول من شود

4. لیکن چنین کو می‌رود افتان و خیزان کی رسد؟

5. من دور از آن جان و جهان، همچون تنی‌ام بی‌روان

6. وز غم رسید این تن به جان، گویی به جانان کی رسد؟

7. کردم غمش بر جان گزین، بادش فدا صدجان ازین

8. جان گرچه باشد نازنین، هرگز به جانان کی رسد؟

9. سرو از صبا گردد چمان تا چون قدش باشد روان

10. ور نیز بخرامد بران سرو خرامان کی رسد؟

11. مه رویم آن رشک قمر، وز گل به صد رو تازه‌تر

12. رفت و که داند تا دگر، گل با گلستان کی رسد؟

13. ای دل به داغت مفتخر، درد ترا درمان مضر

14. جانها بر آتش منتظر، تا نوبت آن کی رسد؟

15. سودای وصل او مرا، اندیشه‌ای باشد خطا

16. سلمان به دست هر گدا، ملک سلیمان کی رسد؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل ز گیسوی تو بگسست و به ابرو پیوست
* کار زنجیری عشق تو به شمشیر افتاد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* با صد هزار جلوه برون آمدی که من
* با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* در قیامت می شود شیرین، زبان در کام ما
* تلخی بادام ما را شور محشر می برد
شعر کامل
صائب تبریزی