سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 155

1. ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد

2. در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد

3. کی شبروان کویت آرند ره به سویت

4. عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد

5. ما با خیال رویت، منزل در آب و دیده

6. کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد

7. هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید

8. هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد

9. در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه

10. جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد

11. گر با تو بر سرو زر، دارد کسی نزاعی

12. من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد

13. دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها

14. لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟

15. در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان

16. باید که در میانه، غیر از نظر نباشد

17. چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق

18. ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشد

19. از چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش

20. آبی زند بر آتش، کان بی‌جگر نباشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زمین آمد از سم اسپان به جوش
* به ابر اندر آمد فغان و خروش
شعر کامل
فردوسی
* از خویش برون آی که پیراهن بادام
* از پوست چو زد خیمه برون، پرده قندست
شعر کامل
صائب تبریزی
* بید مجنونیم در بستانسرای روزگار
* سر به پیش انداختن از شرم، بار ما بس است
شعر کامل
صائب تبریزی