سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 159

1. مجموع درونی که پریشان تو باشد

2. آزاد اسیری که به زندان تو باشد

3. دانی سر و سامان ز که باید طلبیدن؟

4. زان شیفته کو بی سر و سامان تو باشد

5. من همدم بادم گه و بیگاه که با باد

6. باشد که نسیمی ز گلستان تو باشد

7. ای کان ملاحت، همگی زان توام من

8. تو زان کسی باش که اوزان تو باشد

9. آن روز که چون نرگسم از خاک برآرند

10. چشمم نگران گل خندان تو باشد

11. خواهم سر خود گوی صفت باخت ولیکن

12. شرط است درین سرکه به چوگان تو باشد

13. هر کس که کمان خانه ابروی تو را دید

14. شاید به همه کیش که قربان تو باشد

15. دامن مکش از دست من امروز و بیندیش

16. زان روز که دست من و دامان تو باشد

17. خلقی همه حیران جمال تو و سلمان

18. حیران جمالی که نه حیران تو باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر که با منطق خواجو کند اظهار سخن
* در به دریا برد و زیره به کرمان آرد
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* از ابر بهاران ببارید نم
* ز روی زمین زنگ بزدود غم
شعر کامل
فردوسی
* منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش
* که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
شعر کامل
حافظ