سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 189

1. حاشا که تا سلمان بود، ترک می و ساغر کند

2. ور نیز گوید: می‌کنم، هرگز کسی باور کند

3. شیخش هوس دارد که او، کمتر کند می خوارگی

4. شیخا تو کمتر کن هوس کو این هوس کمتر کند!

5. رند از پی می سر دهد، ور زآنکه نستانند سر

6. دستار را بر سر نهد، دستار و سر در سر کند

7. چندان که بندم دیده را، تا کس نیاید در نظر

8. ناگه خیال شاهی، از گوشه‌ای سر بر کند

9. آن کز خمار چشم او، امروز باشد سرگردان

10. فردا چو نرگس با قدح، مست از زمین سر برکند

11. من گرد مستان گشته‌ام، دانم که گردد همچنین

12. از کاسه سرهای ما، گر کوزه‌گر ساغر کند

13. کنج خرابات مغان، گنجینه اسرار دان

14. کو مرد صاحب راز تا، در یوزه زین در کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ظاهرش با باطنش گشته به جنگ
* باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ
شعر کامل
مولوی
* اگر روی به هم درکشی چو نافهٔ مشک
* طمع مدار که بوی خوشت نهان ماند
شعر کامل
سعدی
* بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد
* که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ
شعر کامل
وحشی بافقی