سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 242

1. می‌برد سودای چشم مستش از راهم دگر

2. از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟

3. دیده می‌بندم ولی از عکس خورشید بلند

4. در درون می‌افتد از دیوار کوتاهم دگر

5. هست در من آتشی سوزان، نمی‌دانم که چیست؟

6. این قدر دانم که همچون شمع می‌کاهم دگر

7. هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم

8. تازه می‌گردد هوای هر سحرگاهم دگر

9. زندگانی در فراقت گر چنین خواهد گذشت

10. بعد از نیم زندگانی بس نمی‌خواهم دگر

11. همچو خاکم بر سر راه صبوری معتکف

12. باد بر بوی تو خواهد بردن از راهم دگر

13. یار گندمگون خرمن سوز سنبل موی من

14. جو به جو بر باد خواهد داد چون کاهم دگر

15. ساقیا از آب رز یک جرعه بر خاکم فشان

16. هان که درخواهد گرفتن آتشین آهم دگر

17. در ازل خاک وجود من به می گل کرده‌اند

18. منع می‌خوردن مکن سلمان به اکراهم دگر!


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز درد و داغ محبت مگو به مرده دلان
* تنور سرد، سزاوار بستن نان نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* صبر برجور فلک کن تا برآیی رو سفید
* دانه چون درآسیا افتد تحمل بایدش
شعر کامل
صائب تبریزی
* گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
* زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
شعر کامل
حافظ