غزل شمارهٔ 312
1. چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن
2. کز شوق آن ندارم، پروای آب خوردن
3. بر یاد روی خوبان، می میخوریم والحق
4. ذوقی تمام دارد، بر گل شراب خوردن
5. ترکان چشم مستت، آوردهاند رسمی
6. از خون شراب دادن، وز دل کباب خوردن
7. از مستی صبوحی، قطعا نمیتوانم
8. یک جام می چو عیسی، با آفتاب خوردن
9. می را حساب فردا، خواهند کرد و خواهم
10. ز امروز تا به فردا، می بی حساب خوردن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده