سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 314

1. خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن

2. بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن

3. بی‌جهد بر نیاید، جان عزیز باید

4. جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن

5. گم کرده‌ایم خود را، راهی نمای مطرب

6. باشد مگر بدان ره، در خود توان رسیدن

7. حاجی دگر نبرد، قطعا ره بیابان

8. مسکین اگر تواند، یکره ز خود بریدن

9. نی هر دمم ز مسجد، خواند به کوی رندی

10. قول وی از بن گوش، می‌بایدم شنیدن

11. از گفتگوی واعظ، مخمور را چه حاصل؟

12. می‌بایدش کشیدن، وز درد سر رمیدن

13. باد صبا ز لفش خوش می‌جهد ندانم

14. کز بند او صبا را، چون دل دهد جهیدن

15. بر هر طرف که تابد خورشید وش عنان را

16. چون سایه در رکابش، خواهم به سر دویدن

17. سلمان بنام و نامه، درکش قلم که خو اهند

18. این نام‌ها ستردن، وین نامه‌ها دریدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا به‌سان چهرهٔ خوبان و روی عاشقان
* سرخ باشد ارغوان و زرد باشد شنبلید
شعر کامل
امیر معزی
* شوری از ناله مجنون به بیابان افتاد
* که دل از سینه لیلی ره صحرا برداشت
شعر کامل
صائب تبریزی
* نکهتِ عنبرِ سارا همه عالم بگرفت
* تاصبا شانه زد آن طرّۀ عنبرسا را
شعر کامل
جامی