سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 32

1. در سرم زلف تو، سودا انداخت

2. کار من زلف تو در پا انداخت

3. ماند یک قطره خون، از دل ما

4. دیده، آن نیز به دریا انداخت

5. تن بی جان مرا، در پی خویش

6. سایه وار، آن قد و بالا انداخت

7. آهو از باد، چو بوی تو شنید

8. نافه مشک، به صحرا انداخت

9. وعده‌ای داد، به امروز، مرا

10. باز امروز، به فردا انداخت

11. عالمی بود، شکار غم دوست

12. از میان همه، ما را انداخت

13. بوی آن باده مرا از مسجد

14. به در دیر مسیحا، انداخت

15. پیر ما، شارع مسجد، بگذاشت

16. راه، بر کوچه ترسا، انداخت

17. عمر در میکده، سلمان گم کرد

18. یافت، ز آنجا و هم آنجا انداخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
* صبر و آرام تواند به من مسکین داد
شعر کامل
حافظ
* حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر
* به سر نکوفته باشد در سرایی را
شعر کامل
سعدی
* مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
* که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم
شعر کامل
سعدی