سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 42

1. ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست

2. کز پی تاراج دل، عشق برآورد دست

3. منکر صورت نشد، عارف معنی شناس

4. راه به معنی نبرد عاشق صورت پرست

5. از پی محنت شود، مست محبت، مدام

6. هر که شراب بلی، خورد ز جام الست

7. بزم وصال تو را، چشم تو خوش ساقی است

8. کز نظرش می‌شود، مردم هشیار مست

9. خادم نقاش فکر، نقش رخت سالها

10. خواست که بر لوح جان، بندد و صورت نبست

11. یک سحر از خواب خوش، چشم خوشت بر نخاست

12. دست ندادش شبی، با تو به خلوت نشست

13. از سر من گر قدم، باز گرفتی چه شد

14. لطف تو صد در گشاد، یک دراگر بست بست

15. کام دل خویش یافت، هر که به درد تو مرد

16. درد دل خویش جست، هر که ز درد تو جست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پیر گردیدی و کشت املت زرد نشد
* بوی کافور شنیدی و دلت سرد نشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
* دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
شعر کامل
سعدی
* دیدن روی تو ظلم است و ندیدن کردن مشکل است
* چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
شعر کامل
صائب تبریزی