سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 76

1. مشک ریزان می‌جهد، باد صبا از کوی دوست

2. شاخه‌ای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست

3. دوست می‌دارم نسیم صبح، راکو، در هوا

4. تا نفس می‌‌آیدش، جان می‌دهد بر بوی دوست

5. دوست را هر دو جهان، گر چه هوا دارند و من

6. دوستر می‌دارم، از هر دو جهان یک موی دوست

7. جان به رشوت می‌دهم، باشد که بگشاید، نقاب

8. چون کنم نتوان به جانی باز کردن روی دوست

9. منصب سکان دولت گوی خوبی می‌زند

10. آن سر صاحب سعادت کوکه گردد کوی دوست

11. یار، در میدان دولت خانه وصلم، چو نیست

12. می‌کنم آمد شدی، پیش سگان کوی دوست

13. دوست دشمن پرور است ای دوستان تدبیر چیست

14. خوی او این است و من خو کرده‌ام با خوی دوست

15. ور به زورم می‌کشد یا می‌کشد، او حاکم است

16. من ندارم، زور دست و پنجه و بازوی دوست

17. دوستان گویند: سلمان باز کش خود را ازو

18. می‌کشم خود را و بازم می‌کشد دل سوی اوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟
* عمر جاویدان او یک آب خوردن بیش نیست!
شعر کامل
صائب تبریزی
* عاشقانی که باخبر میرند
* پیش معشوق چون شکر میرند
شعر کامل
مولوی
* من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
* جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست
شعر کامل
سعدی