سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 85

1. چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست

2. هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست

3. دیده را هر شب خیالت می‌شود مهمان، ولی

4. دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست

5. رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان

6. اهل معنی را برون، زین قبله و محراب نیست

7. با خیالت، خواب در چشمم نمی‌گیرد قرار

8. خواب می‌داند که راه سیل، جای خواب نیست

9. رشته جانم کی آرد تاب شمع روی تو

10. چون چراغ عقل را با شور عشقت تاب نیست

11. مجلس ما روشن است، از طلعتش، مه را بگو

12. دیده بر هم نه، که امشب حاجت مهتاب نیست

13. رسم دین بگذاشت سلمان، مذهب رندی گرفت

14. ترک این مذهب گرفتن، مذهب اصحاب نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عشق پیری است که ساغر زده‌ایم از کف او
* عقل طفلی است که دانا شده در مکتب ما
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
* به شرط آن که به دست رقیب نسپاری
شعر کامل
سعدی
* این گردباد نیست که بالا گرفته است
* از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است
شعر کامل
صائب تبریزی