غزل شمارهٔ 98
1. چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟
2. شد بپایان عمر و پایانی ندارد سرگذشت
3. چون نویسم، کز فراقت، بر سر کلکم چه رفت
4. باز سودایت چه بر طومار و بر دفتر گذشت
5. جانم آمد، بر لب و کشتیش بر خشک اوفتاد
6. آه من تا بحر نیلی رفت و زان برتر گذشت
7. هر خدنگی کامد، از مشکین کمان ابروت
8. در دل مسکین من، پیکان بماند و سرگذشت
9. ناوکی کز دست شستت جست، آمد بر دلم
10. از نسیم نوبهاری، بر دلم خوشتر گذشت
11. در دو عالم، مقصد و مقصود جان عاشقان
12. نیست جز خاک درت، چون میتوان زان در گذشت
13. خاک بر سر میکنم، چون باد و میگریم چو ابر
14. گرچه ابرت از فراز بام و باد از در گذشت
15. شمع را در گیر، امشب تا بگوید روشنت
16. کز خیالت، دوش سلمان را چها بر سر گذشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده