سلمان ساوجیجمشید و خورشید (فهرست)

قسمت 109 - حکایت

1. شنیدستم که با مجمر شبی شمع

2. پیامی کرد روشن بر سر جمع

3. که ای مجمر چرا هستی بر آذر؟

4. منم از تو بسی با آبروتر

5. چو از انفاس تو هردم ملول است

6. دم گرمت همه جای قبول است

7. جوابش داد مجمر کای برادر

8. مشو در تاب و آبی زن بر آذر

9. نفسهای تو در دل می نشیند

10. چو از انفاس من دوری گزیند

11. حکایات تو سرتاسر زبانیست

12. حدیث من همه قلبی و جانیست

13. تفاوت در میان هردو آنست

14. که این از صدق دل آن از زبانست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
* نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
شعر کامل
حافظ
* نوبهاران که دمد شاخ گُلی از گِل من
* غنچه هایش بود آغشته به خونِ دل من
شعر کامل
جامی
* باور مکن که صورت او عقل من ببرد
* عقل من آن ببرد که صورت نگار اوست
شعر کامل
سعدی