غزل شمارهٔ 238
1. من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
2. کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم
3. داشتم در بر نگاری را که از دیدار او
4. پایهٔ تخت خود از خورشید برتر داشتم
5. نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل
6. تا به هنگام سحر هر هفت در بر داشتم
7. بر نهاده بر بر چون سیم و سوسن داشتم
8. لب نهاده بر لب چون شیر و شکر داشتم
9. دست او بر گردن من همچو چنبر بود و من
10. دست خود در گردن او همچو چنبر داشتم
11. بامدادان چون نگه کردم بسی فرقی نبود
12. چنیر از زر داشت او سوسن ز عنبر داشتم
13. چون موذن گفت یک الله اکبر کافرم
14. گر امید آن دگر الله اکبر داشتم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده