سنایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 382

1. گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانه‌ای

2. با همه کس آشنا با ما چرا بیگانه‌ای

3. ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینه‌ایم

4. تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانه‌ای

5. شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو

6. پس ترا پروای جان از چیست گر پروانه‌ای

7. جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک

8. همچو فرزین کجروی در راه نافرزانه‌ای

9. عاشقی از بند عقل و عافیت جستن بود

10. گر چنینی عاشقی ور نیستی دیوانه‌ای

11. زان ز وصل ما نداری یکدم آسایش که تو

12. روز و شب سودای خود رانی دمی مارا نه‌ای

13. یارت ای بت صدر دارد زان عزیزست و تو زان

14. در لگد کوب همه خلقی که در استانه‌ای

15. هر کجا صحراست گرم و روشنست از آفتاب

16. تو از آن در سایه ماندستی که اندر خانه‌ای

17. تو برای ما به گرد دام ما گردی ولیک

18. دام ما را دانه‌ای هست و تو مرد دانه‌ای

19. بر خودی عاشق نه بر ما ای سنایی بهر آنک

20. روز و شب مرد فسون و شعبده و افسانه‌ای


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
* بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
شعر کامل
سعدی
* عشق یکرنگی تقاضا می کند وین روشن است
* ورنه شمع آتش چرا زد همچو خود پروانه را
شعر کامل
جامی
* شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
* تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
شعر کامل
صائب تبریزی