شمارهٔ 13-فیالهدایة
1. سبب هدیهٔ ایادی او
2. نفس را مهتدی و هادی او
3. در ره شرع و فرض و سنّت خویش
4. منّت حق شمر نه منّت خویش
5. نوربخش یقین و تلقین اوست
6. هم جهانبان و هم جهانبین اوست
7. چون پرستد تن گران او را
8. چه شناسد روان و جان او را
9. سنگ پاره است لعل کان آنجا
10. بوالفضولست عقل و جان آنجا
11. بیزبانی ثنا زبان تو بس
12. هرزهگویی غم و زیان تو بس
13. منّت کردگار هادی بین
14. کادمی را زجمله کرد گزین
15. از پسِ کفر اهل دینمان کرد
16. به سیاهی سپیدبینمان کرد
17. حضرتش را برای ماده و نر
18. بینیازی ز پیر و پیغمبر
19. کرده از بهر رهبری شش میر
20. گربهای را فتی سگی را پیر
21. تو مر آنرا که رخ به حق نارد
22. بت شمر هرچه داند و دارد
23. رهبرت لطف او تمام بُوَد
24. چرخ از آن پس ترا غلام بود
25. روی برتافته ز حضرت حق
26. من نگویم که مردمست الحق
27. سگ به از ناکسی که روی بتافت
28. زانکه ناجسته سگ شکار نیافت
29. سگ کهدانی از چه فربه شد
30. نه ز تازی به کارها به شد
31. خود ز رخسار صبح و پشت شفق
32. در ره عشق پیش رو سوی حق
33. روز کهْ بود که پردهدر باشد
34. شب که باشد که پردهگر باشد
35. هرکه آمد بدو و گوش آورد
36. خود نیامد که لطف اوش آورد
37. هم از او دان که جان سجود کند
38. کابر هم ز آفتاب جود کند
39. هر هدایت که داری ای درویش
40. هدیهٔ حق شمر نه کردهٔ خویش
41. آل برمک ز جود کس گشتند
42. با سخاوت چو همنفس گشتند
43. نام ایشان چون روح باقی ماند
44. ورچه گردون فنای ایشان خواند
45. قوم این روزگار گرچه خوشند
46. چون مگس شوخ چشم و دیده کشند
47. به سخن چون شکر همه نوشند
48. به سخا دل درند و جان جوشند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده