سنایی_حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقهالباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله (فهرست)

شمارهٔ 28-در معنی آنکه عاقلان بی‌غم نباشند

1. معرفت را شرفت پناهِ شماست

2. مغفرت را علف گناه شماست

3. آدمی بهر بی‌غمی را نیست

4. پای در گِل جز آدمی را نیست

5. همه مقصود آفرینش اوست

6. اهل تکلیف و عقل و بینش اوست

7. عرش و فرش و زمان برای ویست

8. وین تبه خاکدان نه جای ویست

9. او در این خاک توده بیگانه است

10. زانکه با عقل یار و همخانه است

11. خنده و گریه آدمی داند

12. زانکه او رنج و بی‌غمی داند

13. شادی از اهل عقل بیگانه است

14. آدمی را خود اندُه از خانه است

15. غم در آنست کز تن آسانی

16. بی‌غمی را تو غم هی خوانی

17. غم ترا می‌خورد ز بی‌خطری

18. تو چنان کس نه‌ای که غم نخوری

19. چون ترا خورد و گشت فربه غم

20. غم تو شد فزون و مردی کم

21. علف غم تویی در این عالم

22. چون تو رفتی علف نیابد غم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به گلنار ماند همی چهر تو
* به شادی بخندد دل از مهر تو
شعر کامل
فردوسی
* هیچ از لب و چشم تو قناعت نتوان کرد
* یارب چه نهادند در این شکر و بادام
شعر کامل
فروغی بسطامی
* این گردباد نیست که بالا گرفته است
* از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است
شعر کامل
صائب تبریزی