سنایی_حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقهالباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر (فهرست)

شمارهٔ 50-حکایت

1. آن شنیدی که پیر با همراه

2. گفت چون شد ز همرهیش آگاه

3. از سر و سینه بهر صحبت یار

4. پای سازم به ره چو مور و چو مار

5. گر تو کار سفر همی سازی

6. تو ز من خواه و گیر جان بازی

7. همرهت باشم و ز دزد و هراس

8. کم ز سگ مر ترا ندارم پاس

9. بس عجب نبود ار چنین باشم

10. گر کنم با سگی قرین باشم

11. بندم از جد و جهد و عشق و طلب

12. بر گریبان روز دامن شب

13. خود ز یاران نباشد ایچ محال

14. کین سگی کرد سیصد و نه سال

15. خفته اصحاب کهف و سگ بیدار

16. پاس همراه داشت بر درِ غار

17. راه چون مار و غار دارد ساز

18. یار در غار مار دارد باز

19. مصطفی را به دفع هر مکری

20. یار بایست همچو بوبکری

21. آب را گر نه آتشستی یار

22. خاک فعلستی و هوا آثار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صندل از بهر سر مردم بیدرد بود
* چوب دارست علاج سر دیوانه عشق
شعر کامل
صائب تبریزی
* می کافور بو در جام ریزیم
* وز این دریا در آن زورق گریزیم
شعر کامل
نظامی
* این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
* اجر صبریست که در کلبه احزان کردم
شعر کامل
حافظ