سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 115

1. در آن زمان که دلم میل با جمالی داشت

2. نبود بی خبر از سر عشق و حالی داشت

3. زلطف معنی حسن ورا کمالی بود

4. زعشق صورت حال رهی جمالی داشت

5. زکان لطفش گویی برو فشانده بود

6. هرآن جواهر مخزون که حق تعالی داشت

7. بعون طالع سعد آسمان همت من

8. ز روی او مه و از ابروش هلالی داشت

9. چو صفحهای رخش روی روزگار رهی

10. زعشق چهره او دلفریب خالی داشت

11. چو ذره بودم وبا آفتاب قربم بود

12. ستاره بودم و با ماه اتصالی داشت

13. اگر وصال همی خواست درزمان می یافت

14. ورانبساط همی کرد دل مجالی داشت

15. زحال دل چو بگفتم بجان جوابم داد

16. که درمشاهده من بودم او خیالی داشت

17. مثال جان من آن روز همچو ریحان بود

18. که درسراچه قرب از بدن سفالی داشت

19. جمال دوست زهر پرده جلوه خود کرد

20. کسی ندید که اهلیت وصالی داشت

21. درآن دیار که یوسف رخی پدید آمد

22. خرید و سود کند هر کسی که مالی داشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن آبنوسین شاخ بین، مار شکم سوراخ بین
* افسونگر گستاخ بین لب بر لب مار آمده
شعر کامل
خاقانی
* نگاه از بس شهید تیغ هجران است در چشمم
* ز هر مژگان خون آغشته، نخل ماتمی دارم
شعر کامل
حزین لاهیجی
* بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
* یوسف از دامان پاک خود به زندان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی