سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 158

1. چشم تو کوجز دل سیاه ندارد

2. دل برد از مردم و نگاه ندارد

3. بی رخت ای آفتاب پرتو رویت

4. روز منست آن شبی که ماه ندارد

5. با همه ینبوع نور چشمه خورشید

6. با رخ تو شکل اشتباه ندارد

7. با همه خیل ستاره ماه شب افروز

8. لایق میدان تو سپاه ندارد

9. بی رخ تو کاسب راند برسر خورشید

10. رقعه شطرنج حسن شاه ندارد

11. عاشق تو نزد خلق جای نجوید

12. مرده بی سر غم کلاه ندارد

13. گر برود از بر تو راه نداند

14. ور برود بر در تو راه ندارد

15. بر در مردم رود چو سگ بزنندش

16. هرکه جزین آستان پناه ندارد

17. درکه گریزد زتو که در همه عالم

18. از تو بجز تو گریزگاه ندارد

19. درد تو قوت گرفت وبنده ضعیف است

20. طاقت ناله مجال آه ندارد

21. وصل تو از خود نصیب ما نفرستاد

22. خرمن مه بهر گاو کاه ندارد

23. از بد ونیکی که سیف گفت در اشعار

24. جز کرمت هیچ عذر خواه ندارد

25. دل بغم تو سپرد از آنکه نگیرد

26. ملک عمارت چو پادشاه ندارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به زه کن کمان را و این چوب گز
* بدین گونه پرورده در آب رز
شعر کامل
فردوسی
* کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی
* حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
شعر کامل
حافظ
* چو شب دامن روز اندر کشید
* درفش خور آمد ز بالا پدید
شعر کامل
فردوسی