غزل شمارهٔ 267
1. شکر اندر پسته پنهان وآب حیوان در شکر
2. لاله بر خورشید آن مه دارد وگل بر قمر
3. قوت دل در غم او چون شفا در انگبین
4. راحت جان در لب او چون حلاوت در شکر
5. روی معنی دار او از دانه خالش کند
6. طعمه مرغان روح اندر قفسهای صور
7. چون شکوفه پایمال هرکس وناکس شوم
8. گر بسنگ از وی جدا گردم چو میوه از شجر
9. بر در جانان نشین تا قدر تو افزون شود
10. کآب در دریا شود در، خاک در معدن گهر
11. خدمت پیوسته کن تا روی بنماید قبول
12. حلقه چون دائم زنی ناچار بگشایند در
13. خاک را تأثیر آب زندگانی آمدی
14. دوست گر دامن کشان بر خاک ما کردی گذر
15. شوق او در طبع من چون نامیه است اندر نبات
16. کو زشاخ خشک بیرون آورد گلهای تر
17. شعرمن در وصف او جلاب جان پرور شود
18. گر درآمیزد بهم آب وشکر با یکدگر
19. من نپرهیزم زروی دوست دیدن بعد ازین
20. کی کند پرهیز بلبل از گل ونحل از زهر
21. سیف فرغانی اگر جانان خوهی جان ترک کن
22. نزد صاحب دل زصد جانست جانان خوبتر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده