سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 308

1. ترکیست یارمن که نداند کس از گلش

2. او تند خو و بنده نه مرد تحملش

3. پسته دهان که در سخن و خنده می شود

4. زآن پسته پر شکر طبق روی چون گلش

5. پایان زلف جعد پریشان سرش ندید

6. چندانک دور کرد دل اندر تسلسلش

7. بی او زندگانی چون سیر گشته ام

8. ز آن جان خطاب می کنم اندر ترسلش

9. چندین هزار ترک تتاری نغوله را

10. گیسو بریده بینی از آشوب کاکلش

11. آهوی جان بنده چراگاه خویش یافت

12. بر برگ گل چو مشک بیفشاند سنبلش

13. دیوانه ای شود که نیاید بهوش باز

14. هر عاقلی که دید بمستی شمایلش

15. هر صورتی که نقش کند در ضمیر من

16. اندیشه بر خطا بود اندر تخیلش

17. او زیور عروس جمال خودست و نیست

18. بهر مزید حسن بزیور تجملش

19. اوشاه بیت نظم جهانست زینهار

20. جز مهر و مه ردیف مکن در تغزلش

21. آنکس که اسب در پی این شهسوار راند

22. رختش بآب رفت خر افتاد بر پلش

23. جان بر دو عشوه داد وهمه ساله آن بود

24. با او تقرب من و با من تفضلش

25. با گلستان چهره او فارغست سیف

26. از بوستان و حسن گل و بانگ بلبلش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
* یاد از بی برگی فصل خزان آرم تو را
شعر کامل
هاتف اصفهانی
* تا چند ز خون مژه در کوی تو احباب
* صد نامه نویسند و جواب از تو نخواهند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
* هرکه خواهد گر سلیمانست و گر قارون گداست
شعر کامل
انوری