غزل شمارهٔ 449
1. ترا اگر چه فراغت بود ز یاری من
2. بریده نیست ز وصلت امیدواری من
3. از آرزوی تو در خاک و خون همی گردم
4. بیا و عزت خود باز بین و خواری من
5. در اشتیاق تو شبها چنان بنالیدم
6. که خسته شد دل شب از فغان و زاری من
7. غم تو خوردم و خون شد دلم جزاک الله
8. که خوش قیام نمودی بغمگساری من
9. مرا غم تو بباطل همی کشد، چه شود
10. اگر برآری دستی بحق گزاری من
11. ز صبر و عقل درین وقت شکرها دارم
12. که در فراق تو چون می کنند یاری من
13. جماعتی که مرا منع می کنند از تو
14. ببین قساوت ایشان و بردباری من
15. فسرده طبع نداند که از سر سوزست
16. چو شمع در غم عشق تو پایداری من
17. وفا و مهر تو را من بدان جهان ببرم
18. گمان مبر که همین بود دوستداری من
19. مرا از آمد و شد نزد تو چه حاصل بود
20. بجز ملامت خصمان و شرمساری من
21. ز تند باد فراق تو سیف فرغانیست
22. بسان برگ خزان (ای) گل بهاری من
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده