سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 535

1. اگر چو خسرو و خاقان سزای تاج و سریری

2. ترا گلیم گدایی به از قبای امیری

3. بوقت می گرو و از سپیدرویی خود دان

4. بزر سرخ خریدن سیه گلیم فقیری

5. ترا چه عیب کند یار و گر کند چه تفاوت

6. گر آفتاب کند عیب ذره را بحقیری

7. چو دوست سایه لطفی فگند بر سر کارت

8. بروی پشت زمین را چو آفتاب بگیری

9. ترا سعادت عشقش بپایه یی برساند

10. که خس دهی بستانند و زر دهند نگیری

11. اگر سلامت خواهی چراغ مجلس او شو

12. چو او فروخت نسوزی (و چون) بکشت نمیری

13. چو آتش آنچه بیابی برنگ خویشتنش کن

14. چنان مشو که ز بادی چو آب نقش پذیری

15. مدام در پی او رو که راه عشق بداند

16. که چشم عقل تو کورست اگر بدیده بصیری

17. تو نقد خود بد گر کس سپار تاش بسنجد

18. بسنگ خویش فزونی بنزد خویش کثیری

19. فطیر عقل تو خامست بی حرارت عشقش

20. برو بسوز که خامی، برو بپز که خمیری

21. سخن بقدر تو گویم که طعمه کرد نشاید

22. طعام مردم بالغ ترا که طفل بشیری

23. بگوش هوش زمانی سماع قول رهی کن

24. اگر عطارد ذهنی ور آفتاب ضمیری

25. چو سیف روز جوانی بعاشقی گذراند

26. سعادتش برساند چو بخت بنده بپیری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
* و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
شعر کامل
حافظ
* از نگاهی می دهد جان چشم او عشاق را
* نرگس بیمار اینجا کار عیسی می کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما
* کاین مرغ پر شکسته قفس ها شکسته است
شعر کامل
صائب تبریزی