سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 556

1. درتو، زهی صورت تو گنج معانی،

2. لطف الهی خزینه ییست نهانی

3. در صفت صورت تو لال بماند

4. ناطقه را گر زبان شوند معانی

5. هرکه ترا بر زمین بدید ندارد

6. بهر مه وخور بآسمان نگرانی

7. روح کند کام خویش خوش چوتو مارا

8. ذوق لب خود ببوسه یی بچشانی

9. پیش دهانت زشرم لب نگشاید

10. پسته که معروف شد بچرب زبانی

11. نزد تن تو که همچو روح لطیفست

12. جان شده منسوب چون بدن بگرانی

13. با غم عشقت چو برق می زند آتش

14. دود نفسهای من در ابر دخانی

15. هردو جهان گر بمن دهی نستانم

16. گرتو یکی دم مرا زمن بستانی

17. مرد چو در کار عشق تو نشود پیر

18. جانش گرفتار مرگ به بجوانی

19. سیف بجستن برو ظفر نتوان یافت

20. لیک بجستن بکن هر آنچه توانی

21. گام زن وراه رو بحسن ارادت

22. تا سر خود را بپای دوست رسانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
* در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
شعر کامل
حافظ
* این همه سختی و نامرادی سعدی
* چون تو پسندی سعادتست و سلامت
شعر کامل
سعدی
* چون نیست هیچ کس که به فریاد من رسد
* خود رقص می کنم چو سپند از نوای خویش
شعر کامل
صائب تبریزی