سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 571

1. الا ای شمع دل را روشنایی

2. که جانم با تو دارد آشنایی

3. چو دل پیوست با تو گو همی باش

4. میان جان و تن رسم جدایی

5. گرفتار تو زآن گشتم که روزی

6. بتو از خویشتن یابم رهایی

7. دلم در زلف تو بهر رخ تست

8. که مطلوبست در شب روشنایی

9. منم درویش همچون تو توانگر

10. که سلطان می کند از تو گدایی

11. مرادی نرگس مست تو می گفت

12. منم بیمار تو نالان چرایی

13. بدو گفتم از آن نالم که هرسال

14. چو گل روزی دو سه مهمان مایی

15. نه من یک شاعرم در وصف رویت

16. که تنها می کنم مدحت سرایی

17. طبیعت عنصری عقلم لبیبی

18. دلم هست انوری دیده سنایی

19. اگر خاری نیفتد در ره نطق

20. بیاموزم ببلبل گل ستایی

21. من و تو سخت نیک آموختستیم

22. ز بلبل مهر و از گل بی وفایی

23. ترا این لطف و حسن ای دلستان هست

24. چو شعر سیف فرغانی عطایی

25. گشایش از تو خواهد یافت کارم

26. که هم دلبندی و هم دلگشایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
* کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
شعر کامل
مولوی
* شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت
* خنده، بیچاره ندانست که جائی دارد
شعر کامل
پروین اعتصامی
* پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
* ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
شعر کامل
سعدی