سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 63

1. هر کو نه خدمت تو کند در بطالتست

2. وآن کو نه مدحت تو کند در ضلالتست

3. قومی بکار دنیی وقومی بآخرت

4. مشغولیی که با تو نباشد بطالتست

5. نظمی که می کنیم وبآخر نمی رسد

6. از داستان عشق تو اول مقالتست

7. از حال ما خبر ز مجانین عشق پرس

8. هشیار را خبر نبود کین چه حالتست

9. گفتم بدل که تحفه جانان مکن زجان

10. گو را بکار ناید ومارا خجالتست

11. ابرام نامه گرچه ازآن در بریده ام

12. آهم رسول صادق وشعرم رسالتست

13. ای عالم ار تو وعده بجنت کنی خطاست

14. مشتاق دوست را که ز حورش ملالتست

15. آنکو بعلم وعقل خود از دوست باز ماند

16. عقلش جنون شناس که علمش جهالتست

17. وقتست سیف را که نگوید دگر سخن

18. ذکرت بدل کند که زبان را کلالتست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز
* ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
شعر کامل
وحشی بافقی
* قد تو عمر درازیت و سرو گلشن ناز
* بیا و سایه فگن بر سرم چو عمر دراز
شعر کامل
هلالی جغتایی
* بجز از نرگس پرخواب و رخ چون خور او
* تو مپندار که از خواب و خورم یاد آمد
شعر کامل
خواجوی کرمانی