شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1037

1. به هرحالی که پیش آید خیالی نقش می بندم

2. از آن رو چون گل خندان به رویش باز می خندم

3. چو سرمستان به میخانه دگرباره درافتادم

4. حجاب رند رندانه ز پیش خود بر افکندم

5. گسستم از همه عالم به اصل خویش پیوستم

6. به اصل خود چو پیوندی بدانی اصل پیوندم

7. مکن دعوت مرا شاها به شیراز و به اصفاهان

8. که دارم با هری میلی و جویای سمرقندم

9. نه انسیم نه جنیم نه عرشیم نه فرشیم

10. نه از بلغار و نه از چین مگر از شهر ارکندم

11. چو غیر او نمی یابم به غیری دل کجا بندم

12. گهی بر تخت مالگدار و گه در کوه الوندم

13. خراباتست و رندان مست و سید ساقی مجلس

14. حریف نعمت اللهم نه من در بند دربندم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
* تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
شعر کامل
وحشی بافقی
* این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
* تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
شعر کامل
حافظ
* مرا به علت بیگانگی ز خویش مران
* که دوستان وفادار بهتر از خویشند
شعر کامل
سعدی