شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1100

1. ما چو در سایهٔ الطاف خدا می باشیم

2. هرچه باشند به ما ، ما به جهان می باشیم

3. دیگران در هوس نقش خیالند و ما

4. نقش بندیم خیالی که مگر نقاشیم

5. نبود هیچ حجابی که به آن محجوبیم

6. ور بود یکسر موئیش روان بتراشیم

7. گو همه خلق بدانند که ما سرمستیم

8. از تو پنهان نبود در همه عالم فاشیم

9. زاهدان را به خرابات مغان نگذارید

10. خانهٔ ماست که رندان خوش او باشیم

11. هرچه بینم همه دلبر خود می نگریم

12. لاجرم یک سر موئی دل کس نخراشیم

13. در خرابات مغان سید سرمستانیم

14. تا که بودیم چنین بود و چنان می باشیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ضعف دل دارم مسیح از نبض من بردار دست
* هست در سیب زنخدان بتان بهبود من
شعر کامل
صائب تبریزی
* چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
* روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
شعر کامل
حافظ
* عزتم بین که بر آرنده ی حاجات هنوز
* از لبم نام تو هنگام دعا نشنیده است
شعر کامل
عرفی شیرازی