شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1154

1. تا مجرد از دل و از جان شدیم

2. همنشین و همدم جانان شدیم

3. همچو قطره بهر یک دردانه ای

4. غرقهٔ دریای بی پایان شدیم

5. از خیال روی یار خویشتن

6. همچو زلفش بی سر و سامان شدیم

7. تا که پیدا شد جمال عشق دوست

8. ما به خود در خود ز خود پنهان شدیم

9. جان و دل در کار عشقش باختیم

10. لاجرم ما جمله تن چون جان شدیم

11. از برای گنج عشقش روز و شب

12. ساکن کنج دل ویران شدیم

13. تا خبر از زلف و رویش یافتیم

14. بی خبر از کفر و از ایمان شدیم

15. گرد نقطه مدتی گشتیم ما

16. نقطهٔ پرگار این دوران شدیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
* چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا
شعر کامل
مولوی
* به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
* ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
شعر کامل
حافظ
* زلف تو بنفشه ار غلامی فرمود
* زین روی بنفشه حلقه درگوش نمود
شعر کامل
خاقانی