شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1187

1. تا خیال روی او بر دیده نقشی بسته ایم

2. با خیالش روز و شب در گوشه ای بنشسته ایم

3. نور چشمست او از آن در دیده اش بنشانده ایم

4. تا نبینندش در خلوتسرا بربسته ایم

5. همدم جامیم و با ساقی نشسته روبرو

6. عهد با او بسته ایم و عهد او نشکسته ایم

7. در خرابات مغان با عاشقان همصحبتیم

8. رند سرمستیم از دنیی و عقبی رسته ایم

9. عشق ما و نعمت الله جاودان باهم بود

10. از ازل پیوسته ایم و تا ابد بگسسته ایم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چشم و لب پیش من آور چو رسد باده به من
* تا بود نقل مرا شکر و بادامی چند
شعر کامل
عبید زاکانی
* باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
* تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
شعر کامل
سعدی
* عندلیبی که ز تعجیل بهار آگاه است
* از شکر خند گل آوازه رحلت شنود
شعر کامل
صائب تبریزی