غزل شمارهٔ 1187
1. تا خیال روی او بر دیده نقشی بسته ایم
2. با خیالش روز و شب در گوشه ای بنشسته ایم
3. نور چشمست او از آن در دیده اش بنشانده ایم
4. تا نبینندش در خلوتسرا بربسته ایم
5. همدم جامیم و با ساقی نشسته روبرو
6. عهد با او بسته ایم و عهد او نشکسته ایم
7. در خرابات مغان با عاشقان همصحبتیم
8. رند سرمستیم از دنیی و عقبی رسته ایم
9. عشق ما و نعمت الله جاودان باهم بود
10. از ازل پیوسته ایم و تا ابد بگسسته ایم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده