شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1241

1. زاهدان را نرسد غیبت رندان کردن

2. عیب باشد بر ما غیبت ایشان کردن

3. بزم ما مجلس عشق است حریفان سرمست

4. نتوان مجمع این قوم پریشان کردن

5. خود گرفتم توانی که دلم آزاری

6. این چنین کار خطرناک نَبتوان کردن

7. دل ما کعبهٔ عشق است و مقام محمود

8. باد ویران که دلش داده به ویران کردن

9. برو ای عقل و مکن سرزنش عاشق مست

10. بد بود سرزنش سید نیکان کردن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* با دوست کنج فقر بهشتست و بوستان
* بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری
شعر کامل
سعدی
* بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه
* که من حکایت دیدار دوست درننوردم
شعر کامل
سعدی
* تا صاحب فرزند نگردی، نتوان یافت
* در عالم ایجاد، حقوق پدری را
شعر کامل
صائب تبریزی