غزل شمارهٔ 1241
1. زاهدان را نرسد غیبت رندان کردن
2. عیب باشد بر ما غیبت ایشان کردن
3. بزم ما مجلس عشق است حریفان سرمست
4. نتوان مجمع این قوم پریشان کردن
5. خود گرفتم توانی که دلم آزاری
6. این چنین کار خطرناک نَبتوان کردن
7. دل ما کعبهٔ عشق است و مقام محمود
8. باد ویران که دلش داده به ویران کردن
9. برو ای عقل و مکن سرزنش عاشق مست
10. بد بود سرزنش سید نیکان کردن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده