شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1337

1. درین دریا درآ با ما و عین ما به ما میجو

2. چه می خواهی ازین و آن خدا را از خدا می جو

3. عجب حالیست حال ما که گه موجیم وگه دریا

4. به هرصورت که بنماید از آن معنی ما می جو

5. خراباتست و رندان مست و ساقی جام می بر دست

6. حریفی گر همی جوئی بیا آنجا مرا می جو

7. به عشقش گر شوی کشته حیات جاودان یابی

8. چو جانت زنده دل گردد ز جانت خونبها می جو

9. در آ در بزم سرمستان می جام فنا بستان

10. بنوش آب حیاتی و بقائی ز آن فنا می جو

11. حضور بینوایان است و ما سردار ایشانیم

12. بیا بنواز ساز ما نوای بینوا می جو

13. به گرد دو سرا گردی که می جویم نوای خود

14. بگیر آن دامن خود را مراد دو سرا می جو

15. اگر درد دلی داری بیا همدرد سید شو

16. حریف دردمندی شو ز درد او دوا می جو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن مه به جانب سفر آهنگ می کند
* صحرا و شهر بر دل ما تنگ می کند
شعر کامل
جامی
* پشت طاقت بنفشه را خم شد
* بهر خود در لباس ماتم شد
شعر کامل
هلالی جغتایی
* هیچ قفلی نیست نگشاید به آه نیمشب
* مانده ای در عقده دل اینقدر حیران چرا
شعر کامل
صائب تبریزی