غزل شمارهٔ 1394
1. تا ببیند روی خود در آینه
2. کرده پیدا خواب و درخور آینه
3. صورتش در آینه بنمود رو
4. گشته ز آن معنی مصور آینه
5. هر نفس جامی دهد ساقی مرا
6. بخشدم هر لحظه دیگر آینه
7. آینه با او نشسته روبرو
8. او تجلی کرده خوش بر آینه
9. روی او در آینه بیند عیان
10. هر که را باشد منور آینه
11. تا شود روشن تو را اسرار او
12. آینه بردار و بنگر آینه
13. ساغر می نوش کن شادی ما
14. نعمت الله را ببین در آینه
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده